از همه جا ...

ساخت وبلاگ

یادش بخیر، چهار دهه قبل، اینجا دیپلم گرفتم ...

راست میگه دیگه، بحث هم نکنین!

مدتی قبل سر موضوعی با دخترم بحثم شد، یه ذره از دست هم دلخور شدیم. خدا رو شکر تو خونه ما نه کسی صداشو بلند میکنه نه کسی بی احترامی میکنه. دخترم رفت بیرون و بعد از دو سه ساعت برگشت و گفت: مامان جات خالی رفته بودم حافظیه. (من و دخترم هر وقت حالمون خوب نباشه میریم حافظیه، بهش میگیم حافظ تراپی!) بعد در کیفش رو باز کرد، اینو بهم داد و گفت: مامان اینو دیدم یاد تو افتادم! حالا آشتی؟! خداییش کدوم دختری به مادرش میگه برّه ی بور؟ حالا یعنی میخواست آشتی کنه ها

گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر ... آن مهر بر که افکنم؟ آن دل کجا برَم؟

فقط ژست ممّد

صد دانه یاقوت دسته به دسته ... با نظم و ترتیب، یکجا نشسته ..

خلاصه که کسی چپ نگاش نکنه!

گیرم که میزنید، گیرم که میبٌرید، گیرم که میکٌشید، با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید؟

نمیشه که !!

پ.ن: امسال برای خونه تکونی زیاد خودمو اذیت نکردم، فقط جاهایی که نیاز به تمیز کاری داشت تمیز کردم. عزیز دلم داره میاد شیراز. تنها یادگار داداش کوچیکه. نفس عمّه داره میاد که من دور اون چشمهای مشکی خوشگلش بگرررررردم خوب

هوم، سوییت هوم !...
ما را در سایت هوم، سوییت هوم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parisima بازدید : 125 تاريخ : جمعه 26 اسفند 1401 ساعت: 16:47