نظر موافقتون چیه؟!

ساخت وبلاگ

دیشب کم و بیش تونستم بخوابم. نصف شب یکی دو بار از درد بیدار شدم اما اونقدر شدید نبود که نتونم تحمل کنم و چند دقیقه بعدش دوباره خوابم برد. ولی ساعت شش و نیم صبح، انگار یهو یه سیخ فرو کردن از زیر گلوم تا شقیقه ام! درد گفت: خواب کافیه نگین خانوم، تنبلی رو بذار کنار و دیگه پاشو! خلاصه پاشدم شروع کردم تو هال قدم زدن و به درد بد و بیراه گفتن! همه خواب بودن و نمیشد سرم رو به کاری گرم کنم؛ سر و صدا میشد. بعد همینطور که قدم میزدم، فکر کردم به درد. فکر کردم که اصلاً چی میشه درد به سراغ آدما میاد؟ خیلی فکر کردم و یهو به یه نتیجه درخشان رسیدم! البتّه نمیدونم چقدر درست باشه. به این نتیجه رسیدم که گاهی خدا یه درد به آدم میده که سرش گرم بشه و دردهای بزرگتر رو فراموش کنه. به همین سادگی! نظر موافق(!) شما چیه دوستان؟

پ.ن: چقدر خوبه وبلاگ هست، چقدر خوبه شماها هستین. مادربزرگ پدریم همیشه این بیت رو میخوند:

مرا در روز محنت یار باید / وگرنه روز شادی، یار بسیار ..

ممنون که هستین دوستان. خیلی ممنونم ازتون

مجدداً پ.ن! : این پست 1111 هٌمین پست وبلاگمه! به فال نیک میگیرم که ایشالا دردم زودتر خوب بشه.

هوم، سوییت هوم !...
ما را در سایت هوم، سوییت هوم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parisima بازدید : 98 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1402 ساعت: 16:50