* سرما خورده بودم .. تو درمانگاه نشسته بودم منتظر نوبتم .. یه خانم تقریبا همسن و سال خودم اومد نشست کنار دستم .. سر صحبت رو با سلامی باز کردم .. خیلی خسته و افسرده به نظر میرسید اما به نظر نمیومد سرما خورده باشه ... انگار که از خداش باشه با کسی حرف بزنه ، بی اونکه من ازش بپرسم چه مشکلی داره گفت: خانم باور کنید تمام بیماریها عصبیه .. منم به نشونه تایید سر تکون دادم و گفتم: بله خانوم منم معتقدم با اینهمه فشار عصبی که روی مردم هست خیلی از بیماریها ریشه عصبی داره .. و بعد خیلی فرهیختانانه!! ادامه دادم: ولی به نظرم ما خودمو میتونیم خیلی از مشکلات رو با صبوری و آرامش حل کنیم؛ اینکه زیاد به مشکلات فکر نکنیم و سعی کنیم هر طوری هست حال خودمونو خوب نگه داریم.. خانمه همینطور با قیافه ای ساکت و مظلوم منو نگاه میکرد و سر تکون میداد و به افاضاتم گوش فرا میداد .. منم که دیدم بسیار مشتاق شنیدن سخنان گهربار منه، ادامه دادم: بعـــــله خانوم، خیلی از مشکلات در نگاه اول حل نشدنی به نظر میان ولی وقتی خوب فکرشو بکنیم میبینیم که راه حل دارن و تااااازه.. تازه راه حل هم که نداشته باشن ما میتونیم باهاشون کنار بیاییم و بعنوان بخشی از زندگیمون بپذیریمشون معلوم بود حرفهام عجیب روش تاثیر کرده ... آخه خیلی به گوش ِ جان نیوش میکرد ... و من خرسند و شادمان از نفوذ کلامم، قیافه متفکری به خودم گرفتم و گفتم: بعله، مثلا همین وضعیت گرونی، شما فکرشو بکنیــــــــ..... که یهو خانمه زل زد تو چشمام و خیلی محکم و کوبنده گفت: خانوم! شوهرم الان پنج ساله داره بهم خیانت میکنه و فکر میکنه من خبر ندارم اما من خبر دارم ولی به روش نمیارم چون بچه هام بزرگ هستن و نمیخوام ازش جدا بشم که خانواده از هم بپاشه و بچه هام آواره و سرگردون بشن
یهو عین پرنده ای که تاکسی درمیش کرده باشن، درجا خشکم زد و زبان در کام در کشیدم و با قیافه ای که این شکلی شده بود گفتم: جاااانم؟ چی فرررررمودین؟ خیااااانت؟ همسرررررتون؟ به شماااااا؟ ای وای خاک بر سررررررم چی میکشین شمااااا؟
چند لحظه خیره خیره نگاش کردم ... بعد یهو از حالت تاکسی درمی در اومدم و عین یخ آب شده وا رفتم رو صندلی .. انگار که جون از تنم کشیده باشن .. به خودم فکر کردم .. و به همسرم ... که وقتی دو بار پشت سر هم قمر الملوک وزیری گوش میکنه، شاکی میشم که: هااااااان؟ چیه امروز گیر دادی به قمر؟ بجاش بشین عبدالوهاب شهیدی گوش کن دو زار سواتت بره بالا هی قمر قمر قمر که چی بشه یعنی؟
نتیجه اخلاقی: نگین بانو! وقتی از زندگی دیگران خبر نداری و نمیدونی تو دلشون چی میگذره، هی فرت و فرت طلای رایگان, (شما بخونید زر ِ مفت) نزن ... با تشکر
* تا تولدم هنوز خیلی مونده ولی کدومتون حاضرین همینجوری بی مناسبت، یه جلد کتاب بیشعوری به من هدیه بدین تا بخونم و یاد بگیرم که گاهی درب ِ این تالار اندیشه رو بسته نگه دارم؟
اینم تقدیم به همسر خوبم که خلاف سنگینش(!) گوش کردن به ترانه های زلیخا محمد شاهیه
هوم، سوییت هوم !...برچسب : نویسنده : parisima بازدید : 92