این کوچولوهای خوردنی ...

ساخت وبلاگ

*امشب رفته بودم پیاده روی، چند متر جلوتر از من دو تا خانم میرفتن که یه پسربچه شش هفت ساله هم همراهشون بود ... خانمها با هم حرف میزدن و پسربچه با صدای بلند و با شور و هیجان میخوند: غروبم(!!!) را نگیر از من خدایا خدایا خدایاااااااااا ... ای جانم!  یعنی هایده باید میرفت جلو بوق میزد!! همچین هم با صدای خودش کیف کرده بود و داد میزد که نگو

*چند روز قبل داشتیم با همسرجان از پل هوایی بالا میرفتیم (میبینید چقدر باکلاسیم ما؟!!) یه خانمی از روبروی ما اومد، یه ببخشید گفت و از کنار دستمون رد شد و رفت پایین، نگو پسرک کوچولوی چهار پنج ساله اش داره با کمی فاصله پشت سرش میاد، طفلک وقتی رسید به ما، دید راه عبور نیست، داد زد: مامااااااان من جام نمیشه(!!) بیام پاااااااااااااایین

..........

خدا وکیلی کی به اینها مجوّز میده؟ یعنی تو عمرم ترانه ای اینقدر فاخر نشنیده بودم

هوم، سوییت هوم !...
ما را در سایت هوم، سوییت هوم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parisima بازدید : 75 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 22:40