شاپسر و یکی از هنرهایی که از انگشتهاش میچکه !!!

ساخت وبلاگ

 این شاپسر عزیز دل مادره که از حاضر جوابی هاش زیاد براتون نوشتم ...

اینم وقتی هوشولو بود

و اکنون ...

این شما و اینهم ............

هنر نمایی شاپسر

.............................

امشب فرصتی دست داد که ساعتی رو با شاپسر بگذرونم ... اون اینقدر سرش شلوغه که کمتر فرصت میکنیم یه دل سیر حرف بزنیم و با هم وقت بگذرونیم ... من نشستم روی زمین و تکیه دادم به مبل و پاهام رو دراز کردم ... همونجا کنار سفره افطار، اونم سرش رو گذاشت روی پام و من در حالیکه موهاش رو نوازش میکردم و به صورت دلنشینش نگاه میکردم با خودم فکر میکردم: خدایا این پسر کی اینقدر بزرگ شد که من نفهمیدم؟ با اینحال هنوز بوی بچگی هاش رو میداد !

کلّی با هم حرف زدیم، خاطرات بچگی هاش رو مرور کردیم، خندیدیم و سر به سر هم گذاشتیم ... موهامو به هم ریخت، موهاشو به هم ریختم!! زبون درازی کرد، پس گردنی خورد!! در همین حال ازش اجازه گرفتم عکسش رو برای دوستانم بذارم وبلاگم، در واقع از حال خوشش سوء استفاده کردم!!!

خدا همه ی بچه ها رو به پدر و مادرهاشون ببخشه و همه شون رو سعادتمند و عاقبت بخیر بداره انشاالله ...

عزیز دل مادر ...

گرچه با ساعت من ثانیه ای بیش نبود / ساعتی را که کنارت گذراندم خوش بود

هوم، سوییت هوم !...
ما را در سایت هوم، سوییت هوم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parisima بازدید : 101 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 18:22