پا دری ...

ساخت وبلاگ

خواب میدیدم یه جایی مثل یه میدونگاهی وسط شهر نشستم .. معماری ساختمونها و خونه های شهر، به سبک قدیم بود .. خیلی قدیم ... شهر، حال و هوای سریال شهرزاد یا بانوی عمارت رو داشت ... خواب دیدم پای بساط مرد دستفروشی نشستم و دارم از بساط مرد دستفروش، پادری میخرم .. ترکیب رنگ پادری ها اینقدر زیبا و چشم نواز بود که انتخاب رو خیلی برام سخت کرده بود ... ترکیبی از رنگهای گرم ِ نارنجی، دارچینی، زرد و قهوه ای ... من یکی یکی پادری ها رو برمیداشتم نگاه میکردم باز میدیدم واااای اون یکی چقدر قشنگ تره .. در انتخابم دو دل که نه، صد دل! بودم که دیدم از آسمون همینطور پا دری میریزه پایین! عین برگهای خشک پاییزی که از تن درخت جدا میشن و با دست باد، رقصان رقصان میان تا به زمین برسن ...هرکدوم که میومد و به زمین میرسید، برمیداشتم نگاه میکردم و میدیدم طرح و رنگش از قبلی ها خیلی زیبا تره ... بعد با خودم میگفتم: آهاااان، پس اینا رو خدا میفرسته، من میدونستما؛ میدونستم اینهمه طرح و رنگ زیبا و چشم نواز، زمینی نیست ..

 

چه حال خوشی داشتم تو خواب ...به نظر شما تعبیرش چی میتونه باشه وقتی از آسمون پادری نارنجی و زرد و دارچینی بباره؟!

............

نوشدارو بعد مرگ فایده نداره ....

هوم، سوییت هوم !...
ما را در سایت هوم، سوییت هوم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parisima بازدید : 95 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 1:10