به یک مادر مهربان نیازمندیم ...

ساخت وبلاگ

وقتی بچه هام کوچیک بودن، وقتی زمین میخوردن و دست و پاشون درد میگرفت، فوری بغلشون میکردم و میگفتم: الهی قربونت برم، گریه نکن، الآن خودم بوسش میکنم خوب میشه.. و جالبه که وقتی بغلشون میکردم و میبوسیدمشون، خوب میشدن! مثل همه مادرهای دیگه، منم از همین روش استفاده میکردم برای اینکه درد از تن کوچولوشون دور بشه...

دارم فکر میکنم ای کاش یه روزی از همین روزها، یه مادر مهربون، میومد یه گوشه از مملکت ما رو میبوسید، بلکه درد و غم از وجود همه مون دور بشه..

.............

دیشب خواب مادرمو دیدم... یعنی نزدیک بود ببینمش اما نشد! خواب دیدم پدرم منزل ما ست، و حالش خوش نیست. بهش گفتم بابا پاشو بریم دکتر. گفت لباسم مناسب نیست، اول بریم خونه لباس عوض کنم بعد بریم... سوار ماشین شدیم رفتیم جلوی منزل پدرم .. وقتی پیاده شدیم و من آیفون رو زدم، صدای مادرم از پشت آیفون پرسید: کیه؟ یهو یه حال عجیبی شدم .. یه حس خیلی شیرین تو دلم ریخت و با خودم گفتم: پس مادرم اینجاست، من خیال میکردم مٌرده!! اما اینجاست .. نمرده .. اینجاست ... با شوق و ذوق گفتم: منم مامان، منم، باز کن ..

وقتی مادرم دگمه آیفون رو زد و در باز شد که بریم بالا، از خواب پریدم ... و تا هنوز دلم پر از درده که چرا نشد ببینمش .. حتی اگه شده تو خواب ...

................

حالم خوبه ها ... شیراز بارونیه امروز .. وقتی هوا بارونی میشه آدم دل نازک میشه ...

هوم، سوییت هوم !...
ما را در سایت هوم، سوییت هوم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parisima بازدید : 101 تاريخ : شنبه 31 فروردين 1398 ساعت: 21:46