دیروز یه تصمیمی در رابطه با غم از دست دادن عزیز سفر کرده ام گرفتم .. و شب خوابش رو دیدم ... الهی دورش بگردم، توی خوابم بغلم کرده بود و سرشو روی شونه ام گذاشته بود .. گاهی سرشو بلند میکرد صورتمو میبوسید و با خوشحالی میگفت دستت درد نکنه نگین جان، دستت درد نکنه .. عزیز دلم خوشحال بود و حالش خوب بود ... تمام امروزم به دلتنگی گذشت ... ولی خوشحالم که حال عزیز دلم خوب بود و میخندید ...
باید از سمت خدا معجزه نازل بشود / که دلم باز دلم باز دلم دل بشود ....
هوم، سوییت هوم !...
برچسب : نویسنده : parisima بازدید : 97