اگر وسایل پرواز میکردند ...

ساخت وبلاگ

موضوی انشا: اگر وسایلا پرواز میکردند ...

 

بنام خدا .. اگر وسایلا پرواز میکردن کار ما انسانها خیلی آسان میشد .. مثلا شما فرز کنید آدم وقتی میخواست اثباب کشی کنه، بجای اینکه یک پول زیادی بدهد ماشین باری کرایه کنه و کلی هم بدبختی و مسیبت بکشد تا وسایلایش را به خانه جدید ببرد، میتوانست وسایلا را به پرواز در بیاورد و وسایلا خودشان به خانه جدید بروند و هر کدومشان قشنگ سر جای خودش قرار بگیرند .. وقتی وسایلا در هوا به پرواز در بیایند لازم است که محز احتیات سر چهارراه ها چراق راهنمایی هوایی بگذارند برای وسایلای پروازی .. مثلا وقتی چراغ قرمز میشود وسایلا پشت چراق همینجوری تو هوا وایسن و البته این اهتمال هم وجود داره که بعضی وسایلا چراق قرمز را به هیچی حساب نکنن و چراق را رد بکنن .. مثلا همه ما مشاهده فرموده ایم که بعضی رانندگان اطوموبیل وقتی چراق قرمز میشود سرشان را میندازن پایین و همینجوری عین گوساله از چراق اوبور مینمایند .. و گوساله بچه دلبند گاو میباشد که وقتی الف بخوره و بزرگ بشود تبدیل به گاو میشه ایشالا .. پس واجب است که سر هر چهارراه یک گوساله، نه ببخشین، یک پلیس وزیفه شناس هم بگذارن که اگر وسایلا چراق را رد کردند آنها را جریمه کند ...  و رعایت قانون حتی برای وسایلا هم واجب است و خوب است ... البته این مسعله مثل همه مثایل دیگر دچار هاشیه هایی هم خواهد میشه ... مثلا فرز کنید یخچال حسن آقا اینا که به سلامتی خونه جدید خریدن و میخواهن نغل مکان بنماین،  پشت چراق قرمز وایساده باشد که یهو چشمش به لباسشویی هاجر خانم اینا بیفتد که کنار دستش پشت چراق قرمز وایساده است .. و یخچال حسن آقا اینا که حوصله سلام و الیک و چاغ سلامتی نداره، رویش را بکند اون طرف و این خودش باعس دلخوری و گله گوذاری لباسشویی هاجر خانم اینا بشود .. بعد لباسشویی هاجر خانم اینا با خودش بگوید واه واه واه خدا به دووووور، خوبه که یک یخچال قدیمی جنرال اصتیل بیشتر نیستا ... ببین اگه بوش بود دیگر چقدر قیافه میگرفت .. و همینجور که زیر چشمی یخچال حسن آقا را ورانداض میکنه، پشت چشم نازک مینماید و زیر لب میگوید: کفش سفید قنداره دار، اٌرسی پسک پیشک ندار، رسیده به کفش پاشنه دار، قررررررربون کار کردگار .. و گویا لباسشویی هاجر خانم اینا شیراضی مییباشد با همی لحجه شیرینش ... پس مشاهده میکنیم که چقدر دلخوری ها میتوانست از پشت همین وایسادن های پشت چراق قرمز ایجاد شود و بنیان خانواده ها را به هم بریزه .. بعد اهتمالاً برای رفع دلخوری باید دست به دامن جارو برغی حاج یونس میشدن که سنش بالاس و ریش سفید کرده و همه وسایلا بهش اهترام میذارن و به حرفش گوش میدهند چون همه کدورط های بین وسایلا را ایشون رفع و روجو مینماید ... یا مثلا به فرز اسقر آقا میخواست ماشین کسیفش را ببره کارواش که بشوره .. چون هوصله ترافیک نداشت ماشینش را به هالت پرواض در میاوره و مقسد را هم مشخص مینماید که ماشین خودش برود کارواش و برگرده .. بعد سر چهار راه به محذ اینکه چراق سبز میشود ماشین اسقر آقا تا میاید راه بیفتد، یک بی ام و آخریم مدل که یک راننده بی شوهور پشتش نشسته است چراق قرمز را رد میکنه و زرتی به ماشین اسقر آقا میکوبه و ماشین بیچاره اسقر آقا زرف سه سانیه سه میلیون از کجاش؟ آهان بعله از تهش می افته ... بعد اسقر آقا خوشال خوشال توی خونه نشسته و منتظر است تا ماشینش شسته و رفته از کارواش برگردد تا او برایش گل در اومد از حموم سنبل در اومد از حموم بخواند که یهو در باز میشود و اسقر آقا مشاهده مینماید که ماشینش درب و داقون و خونین و مالون آمد و سرش را روی پای اسقر آقا گذاشت و از صمین قلب نالید: وایسا دنیا وایسا دنیا من میخوام پیاده شم .. و نفس آخر را میکشید و پیاده میشد.

 

همه ما دانش آموزان عزیز میدانیم که این موزوی انشا خیلی جای بحس دارد اما ما هرچه فکر میکنیم میبینیم همان بهتر که وسایلا قدرت پرواض ندارن وگرنه یک آلمه کدورت و دلخوری به دلخوری های انسانها ازافه میشد ... و بیچاره جارو برقی حاج یونس با آن ناتوانی و کوهولت سن باید همه اش پا در میانی میکرد و اختلافاط وسایلای مردم را هل میکرد پیرمرد بیچاره...

 

این بود انشای من .. خوش بود روضگار من ...

هوم، سوییت هوم !...
ما را در سایت هوم، سوییت هوم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parisima بازدید : 97 تاريخ : يکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت: 23:30